دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست آن عزیزت عهد وپیمانت شکست دیدی در جهان یک یار نیست هیچکس در زندگی غم خوار نیست دیدی حرف من بی جا نبود از برای عشق اینجا جا نبود نوبهار عمر را دیدی چه شد زندگی را هیچ فهمیدی چه شد دیدی دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که می یابی وفاست ای دل اینجا باید از خود گم شوی عاقبت همرنگ این مردم شوی... مردم شهر سیاه خنده هاشون همه از روی ریاست دلشان سنگ سیاست ما در این شهر دویدیم وچه سود؟ هر کجا پرسه زدیم خبر از عشق نبود وتو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد نکند ار هوس دانه گندم به زمین بنشینی!
نظرات شما عزیزان:
|
About
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریا نداری. من خدایی چون تورا دارم وتو چون خود نداری.
Archivesشهريور 1390AuthorsLinks
انجمن ضد زنان شلوغ
تبادل
لینک هوشمند
کیت اگزوز ریموت دار برقی |